کد مطلب:317047 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:211

هدیه حضرت عباس و شیعه شدن مرد سنی
آیةالله حاج سید محمد علی آل سید غفور از اساتید مبرز حوزه در جلسه ی تدریس خود فرمودند: جد ما مرحوم سید عبدالغفور نقل كرد:

زنی از اهل «طویریج» (در سه فرسخی كربلا) گوساله ای را نذر



[ صفحه 128]



حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام كرده بود. چون حاجتش برآورده گشت برای ادای نذر حركت نمود. ولی در میانه ی راه یكی از مأمورین امنیتی كه سنی بود جلوی زن را گرفت و گفت: «با این گوساله به كجا می روی؟» زن گفت: «این گوساله نذر حضرت عباس علیه السلام است و من برای ادای نذر به كربلا می روم». مرد سنی فریاد زد: «دست از این مسخره بازیها و خرافات بردارید» و راه را بر زن بیچاره می بندد و گوساله را از او می گیرد. اصرارهای زن تأثیری نمی كند و به ناچار خود به تنهایی و بدون گوساله به كربلا و حرم حضرت باب الحوائج عباس علیه السلام مشرف می شود و می گوید: «آقا جان! من به نذر خود وفا كردم، ولی آن مرد سنی مانع شد. شما بر مرد سنی غضب كنید و او را ادب نمایید».

شبانگاه همان روز، زن در خواب می بیند كه خدمت حضرت عباس علیه السلام رسیده است. حضرت علیه السلام می فرمایند: «نذر تو به ما رسید و ما قبول كردیم»!

زن می گوید: «خدا را شكر، اما من تقاضامندم كه گوساله را از مرد سنی بازپس بگیرید و بر او غضب فرمائید».

حضرت علیه السلام می فرمایند: «من آن حیوان را به مرد سنی بخشیدم و ما خاندانی هستیم كه هرگاه چیزی به كسی دادیم بازپس نمی گیریم»!

زن می گوید: «اما مرد سنی دل مرا شكست و مرا آزرده ساخت» و تقاضای خود را تكرار نمود. حضرت علیه السلام فرمودند: «آن مرد سنی حقی بر گردن من داشت كه باید أدا می كردم»! زن می پرسد: آن مرد



[ صفحه 129]



سنی چه حقی بر شما دارد؟! حضرت عباس علیه السلام می فرمایند: «این مرد سنی در روز بسیار گرم در راهی می رفت. شدت گرمی هوا به قدری بود كه مرد مشرف به هلاكت گشت. پس چون به كنار نهر آب رسید با اینكه بسیار تشنه بود، اما لحظه ای درنگ كرد و به یاد تشنگی برادر مظلومم حسین علیه السلام افتاد و اشك ریخت و بر قاتلان آن حضرت نفرین و لعنت نمود. من به پاس این عمل خیر، گوساله را به او بخشیدم»!

چون زن به سوی منزل خود برگشت به طور اتفاقی مجددا با مرد سنی مواجه گشت و جریان خوابش را بای او بیان نمود.

مرد سنی در حالی كه اشك می ریخت گفت:

«به خدای بزرگ قسم كه تمام آنچه گفتی عین واقعیت است و من آن را تاكنون برای احدی بازگو نكرده ام. اینك بیا و گوساله را پس بگیر»! زن نپذیرفت و گفت: «این هدیه ی حضرت عباس علیه السلام است به تو، و من حق ندارم آن را از تو پس بگیرم». مرد سنی كه دلش به نور حقیقت روشن شده بود، توبه كرد و فورا به زیارت حضرت ابوالفضل علیه السلام رفت و در كنار قبر مطهر آن بزرگوار به آئین حقه ی تشیع مشرف گشت و عده ای از بستگان او نیز به واسطه ی این كرامت شیعه شدند [1] .



[ صفحه 130]




[1] چهره درخشان قمر بني هاشم عليه السلام، رباني خلخالي، ج اول، ص 513 و كرامات حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام، حسيني، ص 94.